تعريف شما از افسردگي غلط است


 






 
شايد با خود بگوييد که چرا بايد اين همه مقاله درباره افسردگي بخوانيم و نتيجه اي هم نگيريم. اما واقعيت اين است که گاه ما حتي در تشخيص افسردگي هم دچار مشکل مي شويم پس بهترين کار اين است که بدانيم واقعاً افسرده هستيم يا نه؟ و اگر در اين مورد اطمينان حاصل شد به دنبال رفع آن با استفاده از آخرين دستاوردهاي علمي جهان باشيم، در نمونه اي که پيش روي شماست سعي شده اين قوانين رعايت شود...بخوانيد!

نشانه هاي افسردگي عبارتند از:
 

1- تغييرات در خلق، مهمترين نشانه افسردگي تغيير در خلق و خوست که مي تواند به صورت غم و اندوه ظاهر شود و فرد احساس مي کند که بغضي در گلو دارد . او از مجالس شاد و امور لذت بخش دوري مي کند.
2- کاهش انرژي، افسردگي ، انرژي رواني فرد را پايين مي آورد و فرد توان اقدام براي بسياري از فعاليت هاي روزمره را ندارد.
3- کاهش مهارت ها: به اين معني است که مهارت هايي که فرد قبلاً کاملاً از عهده آن برمي آمد الان ديگر نمي تواند انجام دهد. مثل خانمي که قبلاً خيلي اجتماعي بوده، ولي الان ديگر دوست ندارد با کسي حرف بزند.
4- از دست دادن انگيزه ،فرد افسرده انگيزه دنبال کردن کارها را ندارد. از قبول مسووليت و انجام دادن کارها شانه خالي مي کند. قبلاً وقتي مطلبي را در کتابي مي خواند آن را دنبال مي کرد ولي حالا انگيزه براي دنبال کردن مطلب ندارد. اين افراد شکايت مي کنند که دست و دلشان به کاري نمي رود.
4- کاهش حافظه يا فراموشي: چيزهاي معمولي، اسم هاي معمولي، اسم اشخاصي که مي شناسد و بارها تکرار کرده است را فراموش مي کند و هر چه تلاش مي کند به ذهنش نمي آيد.
6- نشخوار فکري؛ از لحاظ شناختي، نشخوار فکري نشانه شايعي در افسردگي است به اين معني است که فرد نمي تواند جلوي ياد آوري افکار و وقايع را در ذهن خود بگيرد و شروع به ارزيايي تمام صحنه ها و افکار و وقايع از جنبه هاي مختلف مي کند.

علل و ريشه هاي افسردگي
 

درباره علل وعوامل و ريشه هاي افسردگي مي توان گفت که نظريه هاي متفاوتي وجود دارد. دسته اي از نظريه ها ريشه اختلالات رواني را علت ارگانيک مي دانند و بحث هورمونها و انتقال دهنده هاي عصبي را مطرح مي کنند. طبق نظريه ديگر، اختلالات رواني بيشتر ريشه رواني - اجتماعي دارند که يا به دوره کودکي و يا به تجربيات قبلي فرد برمي گردد . نظريه بعدي به تعامل اين دو معتقد است. به اين معني که مي توانيم بگوييم بعضي افراد زمينه هاي ارگانيک دارند ولي داشتن زمينه ارگانيک به اين معناست که شما صد در صد افسرده مي شويد. مسائل رواني اجتماعي نقش چاشني و جرقه اوليه براي زمينه ارگانيک دارند. گاهي هم فرد بر اثر مسائل رواني اجتماعي افسرده مي شود و اين افسردگي در او تغييرات ارگانيک ايجاد مي کند. پس بين اين دو رابطه متقابل وجود دارد . در درمان افسردگي بايد بگوييم که تغيير و برداشت فرد از حوادث مي تواند کمک کننده باشد . به عبارتي فرد بايد به اين بينش برسد که اين فشارهاي رواني نيستند که باعث افسردگي مي شوند بلکه اين تفسير و نگاه ما به آنهاست که عامل افسردگي است پس فرد بايد بياموزد که روي تغيير و تفسير و برداشت هايش ازحوادث و رويدادها کار کند
منبع: اطلاعات هفتگي شماره 3418